آوای فرهنگی – رئیس فراکسیون نظارت بر اجرای برنامههای توسعه کشوردرمجلس شورای اسلامی از کلید خوردن استیضاح بطحایی از سوی نمایندگان خبر داد…
به گزارش پایگاه خبری آوای فرهنگی، محمد خدابخشی رئیس فراکسیون نظارت بر اجرای برنامههای توسعه کشوردرمجلس شورای اسلامی از کلید خوردن استیضاح بطحایی وزیر آموزش و پرورش در مجلس خبر داد.
وی تصریح کرد: نمایندگان در هفته معلم بزرگترین عیدی را استیضاح وزیر آموزش و پرورش میدانند لذا این کار را در دستور کار خود قرار دادند.
خدابخشی همچنین در ادامه محورهای استیضاح را به شرح ذیل تشریح کرد:
۱-عدم اجرای سند تحول بنیادین و تعطیلی بعضی از راهکارهای اجرا شده سند تحول
۲-تضعیف جایگاه دانش فرهنگیان
۳-عدم پیگیری برای اجرای رتبه بندی معلمان بر اساس ماده ۶۳ برنامه ششم توسعه
۴-ضعف در پرداخت مطالبات فرهنگیان
۵-تصمیمات شتابزده
۶- تأکید و اصرار بر خصوصی سازی و تضعیف مدارس دولتی
۷-عدم مدیریت بهینه نیروی انسانی در استانها و ایجاد خلأ برای نیروهای انسانی و بحران برای سال تحصیلی جدید
۸-عدم تلاش برای رفع مشکلات فرهنگیان
باشگاه خبرنگاران
انتهای پیام/
اقا خواهش دارم نظر من را به گوش مسوولین اموزش و پرورش استان سیستان بلوچستان ووزارت برسانیدمهر۹۶بازنشست شدم برایم کلافه کننده است وعده دروغ چرا که گفته بودند قبل هفته معلم پاداش بازنشستگان را میدهیم اما ندادند سخت بیمارم و هر روز دنبال مداوایم هستم دستم خالیست و رو و روانم تخریب شده میترسم بمیرم و خانواده ام از انجام مراسم کفن و دفنم هم عاجز بمانند به بطحایی وزیر بگوئید این پول ما که هر روز هم از ارزشش کم میشه زودتر پرداخت کن تا حداقل خرج درمانم کنم چرا که فردا دیر است اونوقت تجلیل از بازنشسته ای که دستش از زمین زمان کوتا شده و به رحمت خدا رفته فایده ای ندارد و یک متینگ تبلیغاتی است
س وزیر محترم آقای بطحایی..تو عمرم دروغگو تر از تو ندیدم ….با حیثیت معلمان کمتر بازی کن.بیشتر از بیست بار وعده پرداخت مطالبات دادی ولی تا امروز عملی نشده
ساعت ۱۰ شب بود؛ آخرین مسافر هم کرایهاش را پرداخت و پیاده شد. احساس خستگی میکرد، دوست داشت هر چه زودتر خود را به خانه برساند.
تا خانهشان چند چهارراه فاصله بود که ناگهان با شنیدن کلمه «دربست»، بیاختیار پایش را روی پدال ترمز گذاشت و کمی جلوتر از مسافر، خودرو متوقف شد.
دنده عقب گرفت و جلوی مردی شیک پوش نگه داشت و او هم با سلام گرمی، سوار خودرو شد؛ بدون آنکه به مسافر نگاه کند، پاسخ سلامش را داد و پرسید: «کجا میروید؟»
مسافر به سمت راننده برگشت اما ناگهان احساس کرد، یخ کرده است، گرمیاش ناگهان به سردی تبدیل شد و خیلی آرام پاسخ داد: «نیاوران»
راننده بدون آنکه متوجه تغییر احوال مسافر شود، گفت: «۴۰ هزار تومان میشود»؛ مرد عرق سردی که روی پیشانیاش نقش بسته بود را پاک کرد و با همان لحن آرام پاسخ داد: «مشکلی نیست».
راننده مسیرش را به سمت مقصد مسافر تغییر داد. سکوت عجیبی بین آن دو حاکم شده بود؛ مرد که به نظر ۴۰ ساله میآمد، حس تلخی داشت؛ زیرچشمی راننده را نگاه کرد؛ با آنکه تنها نیمرخش را میدید و چین و چروکی نیز روی پوستش جا خوش کرده بودند اما به راحتی او را شناخته بود.
اصلا مگر میشد بهترین روزهای زندگیاش را با آقا معلم مهربان کلاس چهارم «ج» فراموش کند؛ مردی که مهرورزی کردن و احترام به همنوع را از او آموخته بود؛ دلش گرفته بود؛ با خود فکر میکرد چرا باید مردی که سالها به دانشآموزان درس عشق و زندگی آموخته، اکنون در سن بازنشستگی مسافرکشی کند؛ با خودش فکر میکرد حتماً آقامعلم کلاس چهارم «ج» خیلی محتاج شده است که تا این ساعت شب، مسافرکشی میکند.
دیگر به مقصد رسیده بودند و او همچنان در فکر بود؛ دلش میخواست آقا معلمش را در آغوش بگیرد، بوسه بر دستانش بزند و احساس آرامشی که همیشه از او میگرفت را دوباره تکرار کند اما میدانست درست نیست.
نمیخواست آقا معلم احساس شرمساری از دیدن شاگردش داشته باشد؛ هنوز یک خیابان به خانهاش مانده بود که تصمیم گرفت پیاده شود. ۴۰ هزار تومان روی داشبورد گذاشت و با همان لحن آرام گفت «خسته نباشید، شبتان بخیر»؛ به سرعت پیاده شد تا آقا معلم متوجه اشکهای او نشود.